سجاد ( شنبه 87/2/28 :: ساعت 1:40 عصر)
پیشنهاد می کنم این داستان کوتاه رو بخونین!
هوشنگ : سلام غضنفر چطوری ؟
غضنفر : چاکرم حاجی ! تو خوبی ؟
هوشنگ : فدات ! غلامم ! ... آقا این چه وضعیه ؟ هیچ زید و دافی ندارم !
غضنفر : دست رو دلم نذار که خون ِ ! نه اینکه من دارم ؟؟؟!!
هوشنگ : چی کار کنیم حاجی ؟ کسی که سوار پیکان جوانان ما نمی شه که !
غضنفر : من یه فکر بکر دارم !
...
چند روز بعد...
غضنفر : هوشنگ هوشنگ ! حاضر شو می خواهیم بریم یه جایی !
هوشنگ : کجا حاجی؟
غضنفر : مگه نگفتی چرا هیچ دختری پا نمی ده بهمون ؟
هوشنگ : خب ؟ که چی ؟
غضنفر : من یه آهنگ ساختم !! شعرشم با کمک ننه سمیه گفتم ! بیا بریم استدیو بخونیمش , می ترکه و دیگه دافا از سر و کولمون می رن بالا!
هوشنگ : بابا من که بلد نیستم که!
غضنفر : بیخیال بابا ! کاری نداره که ...بلدی نمی خواد که ... اصلا موسیقی کشور به من و تو نیاز داره !
هوشنگ : آره !راست می گیا ! من هی با خودم می گم یه استعداد نهفته دارم که کفش نشده !! نگو موسیقی و این صوبتاس ؟
غضنفر : آره حاجی ! من می شم غضنفر مانکن , تو هم هوشنگ مخته !! دختر عمه عقدس هم میاد اون وسط پاپ می خونه ! بعد می گیم : ما رو هر آهنگی می تونیم ر پ بخونیم ! بندری , افغانی , کردی , ... کارمون می گیره ها !
هوشنگ : آره آره ... معروف می شیم ! اگه ما وارد موسیقی نمی شدیم واقعا بشریت دو تا مخ رو از دست می دادا !
غضنفر : صد در صد ! بدو بریم ... سر ساعت باید استدیو باشیم ها ! بگیر این شعر تو ... اینم شعر من ... آهنگ هم از چند تا آهنگ بندری و خارجی و اینا بریدم چسبوندم بهم !!محشر شده ...
هوشنگ : چه جوری پخشش کنیم تو ایران که معروف شیم؟
غضنفر : یکی از بچه ها هست ! کارتون خواب بوده تو یکی از شهر های شمال ! بعد تو استدیو ها می خوابیده ! الان یه سایت داره ! باهاش صحبت کردم آهنگمونو بنویسه : کار جدید و فوق العاده و بمب و تانک و توپ و مسلسل و ویران کننده غضنفر مانکن و هوشنگ مخته و عقدس باربی !! پخش ویژه !
هوشنگ : ایول ! ایول !
...
این داستان می تونه ادامه داشته باشه ! ولی کوتاهش کردم که همه بخونن ... اونا که تو کار دانلود هستن ... کاملا فهمیدن چی گفتم ! اونا هم که نیستن ... شاید یه نمه از آخر داستان رو متوجه نشن ... ولی بقیه داستان کاملا بیانگر اینه که کم کم تو کشور ... خواننده از شنونده داره بیشتر می شه !!
نظرهاتون رو بنویسین اگه دوست داشتین!